امروز دومین روز کاریم توی یک مدرسه دبیرستان بود !

مدرسه ای که خودم ازمون ورودی توش دادم وقبل امتحان به مامانم گفتم من اینجا قبولم بشم این مدرسه نمیرم و اخرم نرفتم :))

بخاطر جو کنترل گری که داشت! و به همه چیزت کار داشتن و نمره هاتو ریز به ریز چک میکردن و به همه چی ادم گیر میدادن و اولیات ۲۴ ساعته تو مدرسه در جریان کارات قرار میگرفتن!

دنیا عجب چیزیه! گشت و گشت ۱۱ سال بعد در قالب یه نیروی اداری افتادم اینجا :))

با اینکه بی میل بودم به رفتن

مدیرشون مجابم کرد ( بی کاری و فشار اقتصادی هم بی تاثیر نبود)

امروزم وقت گرفتم پیش خواهرم ناخونامو یا ریمو کنه از بیخ یا بی رنگ بزنم تموم شه بره

بلند نیست ، برای من جنبه درمانی داره بیشتر بخاطر فرم ناخنم که قاشقیه، ولی خب رفته رو مخ این کادر مدرسه :)))

حس روزای دبیرستانمو دارم

همش به همه جام گیر میدن ! تازه منی که تیپ فوق معمولیی دارم =))

همون روز اول دختر پسر عموم و دختر دختر خاله شوهرمو دیدم اومدن گفتن سلام...

روز نمیگذره اینجا آدم آشنا نبینم...

---------------------------

متن بالا رو هفته قبل نوشتم از اون موقع وقت نکردم ثبت کنم چون مریض شدم . یه ویروس فوق العاده سخت که با سوزش گلو شروع شد و بعدشم بدن درد و پادرد شدید که کم کم به آبریزش بینی و عطسه و ضعف شدید و معده درد ختم شد. یک هفته تمام اسباب زحمت مادرامون بودیم برای غذا و از کار که میومدم بی رمق میوفتادم و خوابم میبرد بعد از اینکه سرم زدم حالم بهتر شد و حالا داروهام تموم شده و فقط کمی آبریزش باقی مونده...

این روزا اینجوریه که میام مدرسه و برمیگردم خونه بعد غذا روی طرحم کار میکنم و اگه کاری از مدرسه باقی بمونه و در نهایت چه باشگاه قرار نباشه برم چه نرم کارو بارامو میکنم برای فردا...

قسطای زیاد این ماهم دادیم. دیگه ماه های بعد وضعیت سبک تر و به روند عادی بر میگرده، شرکت قبلی هنوز باهام تسویه نکرده مدارکمم پس نداده گفت بهم که 4 ماه دیگه این اتفاق میوفته.

اینجا کاراش همش بدو بدوعه اینجوری که چشم بهم میزنی ساعت 2:30 شده

انقدر که والدین میان اینقدر که معلما کار دارن و ...

خیلی هوا سرد و خشک شده دریغ از یک قطره بارون

اما خداروشکر حالمون خوب هست همین کافیه.